خرد و خردورزی از جایگاه خاص و ویژه ای در گفتمان غالب امروز برخوردار است. در عصر روشنگری که نهضتی ضد تعبدگرایی بر پا شد، خرد آن چنان ارزش و اعتبار یافت که از حد و اندازه خویش گذشت و بر جایگاه همه چیز نشست. مردمان خسته و رهیده از سنت ها و تعبدهای کورکورانه غربی که در عصر جاهلیت غرب می زیستند با پشت پا زدن به همه آن چه بیرون از خرد فردی و جمعی بود کوشید تا انتقام خود را از تعبد و سنت بگیرد. افراط در تعبدگرایی موجب شد تا گرفتار تفریط از سوی دیگر شوند و همه سنت ها و تعبدها را به نام خرافات و باورهای نابخردانه به کناری نهند و دوباره خود را گرفتار افراطی در سوی دیگر کردند.این گونه است که پاندول وار به دو سوی افراط و تفریط گرایش یافته و از تعادل و میانه روی دور شدند. این در حالی است که امت اسلام بر پایه آموزه های وحیانی قرآن همواره اصالت اعتدال و میانه روی را اصل حاکم در زندگی و گفتمان خود قرار داده است. انسان مسلمان پس از رهایی از سنت ها و خرافات عصر جاهلی خود را در وضعیت اعتدالی قرار داد تا این که دوباره به علت تخلف از آموزه های قرآنی و انحراف از اصول و مبانی وحیانی گرفتار دو سوی افراط و تفریط شد. در عصر به نام عصر سنت ها و اشعری گری همه مباحث عقلانی را به کناری نهاد و در عصر دیگر به نام اعتزال و عقل ورزی همه سنت ها و عادات را به کناری نهاد و حتی در امور و مسایل تعبدی محض که به فرمان و حکم وحیانی جایی برای خردورزی نیست ، به خرد تکیه کرد. این وضعیت ادامه یافت تا آن که همه دوباره تعبدورزی محض، خردورزی را حتی در حوزه های خاصش به کناری گذاشت و همه سنگرها را گشود و عقل به گوشه ای خزید و عقلانیت از میان جامعه اسلامی رخت بست. اکنون دوباره گرایشی تشدیدی برای فتح سنگر به سنگر تعبد آغاز شده و حتی محدوده خاص تعبد را تهدید می کند. برای تبیین درست وضعیت و تحلیل واقع بینانه به نظر می رسد که بازگشت به آموزه های قرآن ضروری باشد. آموزه هایی که خرد را در عصر جاهلی در مقام خود نشاند و حوزه های هر یک را مشخص داشت و تعبد را در جایگاه واقعی خود قرار داد. از این روست که خود از آن عصر به عصر اعتدال و جامعه مبتنی بر آن را به جامعه معتدل یاد می کند. این گونه است که امت وسط و امت نمونه و جامعه برتر پس از عصر جاهلی شکل می گیرد و تمدن عظیم و بزرگ اسلامی در عصر نبوی تحقق می یابد. در این نوشتار تلاش شده است تا نقش و جایگاه خرد و خردمندی در آموزه های وحیانی دانسته و جلوی هر گونه افراط و تفریط گرفته شود.
بی گمان قرآن و آموزه های وحیانی در عصری که جزیره عربستان گرفتار جاهلیت بود و عقل و خرد جایگاهی نداشت ، عقل را جایگاهی والا بخشید که نمی توان آن را در مکتب و یا جامعه ای یافت. در یونان و ایران هر چند که فلسفه و خردورزی به شکلی خودنمایی و عرض اندام کرد و بر سفسطه چیره شد تا خرد ناب را از خرد آمیخته باز شناساند، با این همه نتوانست آن را به حوزه عمل اجتماعی و سیاسی وارد سازد و در جامعه نقش سازنده و موثری بازی کند. از این رو مباحث آن در شکل انتزاعی و عقلانی محض باقی ماند و تنها کسانی که به نام فرزانگان شناخته می شدند و خردورزی مشغول شدند و مباحث کلی و کلان ایشان تنها در محدوده جغرافیای خاص بینشی و فکری باقی ماند و به حوزه عمومی و فرهنگ عامه وارد نشد. مباحث کلی ایشان به زبان و اصطلاح خاصی تبدیل شد به گونه ای که خردورزی را بازی زبانی افراد شکم سیر دانسته اند که در زمان گرسنگی بردگان و عموم مردم که در اندیشه لقمه نانی بودند ، ایشان با شکم های انباشته از غذا در میان گرمابه های آباد به تفکر و اندیشیدن مشغول بودند و در کلیات اموری می اندیشیدند که بیرون از درک و فهم و حتی خواسته و نیاز ابتدایی بشر به نظر می رسید. این نوع خردورزی به جهت آن که بیرون از نیازها و خواسته های عمومی مردم بود نه تنها بقای چندانی نیافت بلکه به سرعت با فروپاشی جامعه و دولت شهرهای یونانی که بر پایه نظام کاستی و برده داری شکل گرفته بود، از هم وارفت و همانند دولت شهرهای یونانی از هستی رخت بست. آثاری از آن در یونان نماند و تنها شکلی از آن به مصر و اسکندریه گریخت و در تبعیدگاه خویش در کنف حمایت دولت استعماری آن تا زمانی در میان اهل شکم سیران و سران زادگان باقی و برقرار ماند.
در این اوضاع و احوال که خرد و خردورزی وسیله و ابزار سرگرمی بزرگان و بزرگ زادگان می شود و هر گز به شکل واقعی و تاثیر گذار نقش خود را ایفا نکرده است، در میان مردمان امی و بی قانون و دولت ، بینشی وحیانی جایگزین شد و مردمان و امت و جامعه ای ساخت که نه تنها عقل را به جایگاه واقعی خود نشاند بلکه توانست از آن در امور عادی و معمولی زندگی مردم داخل سازد. فلسفه اسلامی دیگر، فلسفه سیران و شکم سیران و درحوزه مسایل معقول ثانوی محض و کلیات نبود، فلسفه اسلامی که بر پایه آموزه های وحیانی شکل گرفت، فلسفه اندیشیدن به مسایل مردم و جامعه و تبیین و تحلیل اوضاع انسان و جامعه و ارایه راهکارهای برونرفت از مشکلات و دشواری های زندگی شد. این فلسفه اسلامی البته با فلسفه اسلامی که بعدها شکل گرفت و به این نام خوانده شد نه تنها در تضاد است بلکه می توان گفت که تا اندازه به مقابله آن رفته است.
فلسفه اسلامی مبتنی بر آموزه های زندگی چیزی شبیه آن چیزی است که اکنون در فلسفه جدید غرب با آن اشنا هستیم. فلسفه ای است که می کوشد تا وضعیت انسان را تحلیل کند و اوضاع جامعه و مردمان را بشناسد و برای مشکلات کنونی و آینده مردمان راهکار نشان دهد. فلسفه ای است که در جامعه حاضر است و نه تنها هم زبان و هم اصطلاح با مردم است بلکه برای زندگی و مسایل آن شکل گرفته است.
در آموزه های قرآنی خرد به جایگاه اصلی خویش باز می گردد. انسان کامل انسانی خردوز است و انسان مومن انسانی است که می بایست با خردورزی خدا و هستی و اصول دین خویش را بشناسد. هرگز ایمانی بدون خردورزی کامل نیست و اصولا ایمان شمرده نمی شود.
در اندیشه قرآنی، دین زمانی معنا و مفهوم می یابد که عقل آن را بپذیرد. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که آن حضرت بیان می دارد که آن گاه که خداوند انسان را آفرید وی را مختار کرد تا از میان عقل و دین و حیا یکی را بپذیرد. انسان عقل را برگزید. دستور رسید که ای حیا و دین به جایگاه خویش بازگردید که انسان شما را نپذیرفت. آنان گفتند : ما هر کجا عقل باشد با او هستیم چون خداوند ما را چنان آفریده است که در کنار عقل باشیم . این روایت توضیح می دهد که اگر انسان دین را می پذیرفت به عقل و حیا دست نمی یافت چنان که اگر حیا را بر می گزید آن دو دیگر وی را همراهی نمی کردند و تنها این گونه بود که هر گاه عقل را کسی برگزیند آن دو دیگر ناچار به پیروی از او بودند.
در حقیقت دین و حیا در این تبیین و تحلیل در حکم دو بال عقل هستند و از وی پیروی و تبعیت می کنند و این گونه است که عقل جایگاه واقعی خویش را به دست می آورد.
قرآن به عقل و خرد به گونه ای دیگر می نگرد. این پیامبر درونی می بایست همان نقشی را در درون انسان بازی کند که پیامبر بیرونی یعنی پیامبران خدا بازی می کردند. می دانیم که همه پیامبران الهی دارای آموزه هایی هستند که برای مهار قوای درونی انسان و هدایت آن در راستای تکامل انسان آمده است؛ از این رو پیامبردرونی و باطنی یعنی عقل نیز می بایست چنین ماموریتی را در درون و باطن انسان بازی کند.
بنابراین در بینش و نگرش قرآن ، عاقل و خردورز دارای ویژگی ها و خصوصیاتی است که شناخت آن می تواند هم جایگاه خرد و نیز چگونگی تعامل ما با عقل و عقلا را بشناساند و نشان دهد که ما می بایست چه انتظاراتی از عقل و عقلا داشته باشیم ؟ چنان که این شناخت به ما یاری می رساند تا تحلیل درست و واقعی از خردورزی و خردمند داشته باشیم و این که چه مسایلی در حوزه و گستره خردورزی قرار می گیرد و چه کسانی خردورز واقعی می باشند و خردمندان چه خصوصیاتی دارند؟
نخستین ویژگی ای که قرآن برای خردورز بر می شمرد تعقل است . به این معنا که از عقل خویش بهره می گیرد و خرد خویش را به کار می اندازد و به سخنی دیگر خردورزی می کند و آن را بی استفاده نمی گذارد. بنابراین اندیشیدن مداوم و تعقل و خردورزی از صفات اصلی خردمندان است و عاقل کسی است که از عقل و توان خویش بهره گیرد. کسی که آن را بی استفاده قرار می دهد و از این نیرو و توان الهی خویش بهره نمی برد در حقیقت عاقل نیست هر چند به اعتبار داشتن قوه عاقل بالقوه قلمداد می شود.
دیگر خصوصیت آن است که خردمند می بایست بداند در چه چیزی تعقل کند. تعقل کردن خود امری است و در این که در چه چیزی تعقل کرد امری دیگراست. خداوند در این باره به این مساله اشاره می کند که شخص عاقل می بایست خرد خویش را به مسایل مهمی متمرکز کند که زندگی او را متحول می سازد و به آن معنا می بخشد و جهت می دهد. از این رو از وی می خواهد که در هدف داری آفرینش تعقل کند و دست یابد که این دنیا و آفرینش هستی بدون هدف نبوده است و انسان باطل و بیهوده آفریده نشده است. (آل عمران آیه 190 و 191)
نتیجه چنین تفکر و اندیشه ای بی گمان اثبات حقانیت و هدف داری آفرینش هستی است. قرآن با بیان این نکته می کوشد تا افزون بر به کارگیری قوه عقل و خردورزی و نیز جهت بخشی به تعقل ، نشان دهد که نتیجه این خردورزی در هستی نمی تواند جز اثبات حقانیت و هدف داری هستی باشد که در نتیجه انسان خردورز می بایست هم آن را بشناساند و اثبات نماید و هم از این حکم تعقل و خرد خویش پیروی کرده و اعلام دارد که جهان و هستی را هدفی است و بیهوده و باطل آفریده نشده است.(همان )
نتیجه این گونه خرد ورزی و تعقل و اثبات و اعلان و اعلام آن به معنای ایمان به آفریدگاری خدا و ربوبیت وی است. چنان که هدف داری مقتضای آن است که خردورز به قیامت و نیز پیامبری پیامبران باورمند شود. (آل عمران آیه 190 تا 194)
این گونه است که خردمند واقعی خود از بندگان خاص و شایسته خدا قرار می گیرد. ( زمر آیه 17 و 18) و به کتب آسمانی و قرآن ایمان می آورد.(طلاق آیه 10 و نیز آل عمران آیه 7) در زندگی خویش از سخن حق پیروی می کند (همان ) و از حساب رسی دقیق قیامت و رستاخیز از سوی خداوند بیم ناک و هراسان است.(رعد آیه 19 تا 21) و می ترسد که به خاطر رفتار و اعمالش در روز رستاخیز سر افکنده و خوار گردد.(آل عمران ایه 190 تا 194)
ترس و خشیتی که خردورزان دارند برخاسته از علم و دانشی است که به خدا و هستی دارند و در حقیقت در برابر عظمت الهی خاشع و در برابر بزرگی و عظمت وی خشیت می ورزند.(رعد آیه 19 تا 21)
خرد است که آدمی را به سوی حق و کمال هدایت می کند و به انسان می نمایاند که آفریدگاری است و خدایی که پروردگار عالمیان است و هستی را به هدفی آفریده و راهنمایی فرستاده و حکمی نموده و کتاب و فرمان هایی را فرو فرستاده تا عمل و در صورت تعدی و تجاوز در روز رستاخیز بازخواست شود. این دانش و آگاهی است که وی را به حق رهنمون می سازد و خردورزان از کسانی هستند که اهل هدایت می باشند.(زمر آیه 18 و نیز غافر آیه 53 و 54)
رعایت فرمان و آموزه های وحیانی در همه زندگی خویش و ایجاد پیوندی خاص با خدا از دیگر ویژگی های خردورزی در اندیشه قرآنی است.(رعد آیه 19 تا 21) این گونه است که بر پایه دانش و عمل خویش به فرمان به حکمت و دانشی دست می یابند که تنها خاص فرزانگان و خردورزان است. آنان به اسرار کائنات آگاهی می یابند و حکمت و باطن هر چیزی را درک می کنند و به نعمت بزرگ ملکوت شناسایی افزون بر ملک شناسایی و دانش به ظاهر اسمان ها و زمین دست می یابند.(بقره ایه 269)
نیتجه این گونه خردورزی چیزی جز فهم عمیق و ژرف از حقایق مسایل(رعد آیه 19 ) و از جمله کتب آسمانی و قرآن و مشکلات و متشابهات آن نیست .(آل عمران آیه 7) آنان به حقایق آموزه های وحیانی دست می یابند ( آل عمران آیه 7) و به جهت این فهم و درک عمیق بر همه مشکلات تنها برای رضا و خشنودی خدا صبرمی کنند و شکیبایی می ورزند( رعد آیه 19 تا 24) و در نهایت خود را در راه ایمان و بندگی ( زمر آیه 17 و 18) به هر مشکلی می اندازند و از هجرت و شهادت هراسی به دل راه نمی دهند.( آل عمران آیه 190 تا 195) زیرا جان و دلشان به ایمان سرشته می شود و شاکله وجودیشان خدا و قرآن و آیات وحیانی و اطاعت از آن می شود. همواره و در هر حال به یاد خدا می باشند و دمی از ذکر و یادکرد او غافل نمی شوند.(آل عمران آیه 190 و 191)
تحمل شکنجه در راه ایمان خویش ( ال عمران آیه 190 تا 195) انجام اعمال و دستورهای خداوند در حوزه تعبدیات ( رعد آیه 19 و 22) دست و دل بازی و انفاق در راه خدا ( همان ) جهاد و پیکار در راه خدا( آل عمران آیه 190 تا 195) جلب رضایت خدا به هر شکل (رعد آیه 19 تا 21) دل سپردن به سخنان همگان و انتخاب و گزینش بهترین کلام و سخن ( زمر آیه 17 و 18) اجابت و اطاعت محض از پیامبران خدا( آل عمران آیه 190 تا 193) عبرت گیری از وضعیت دیگران و تجربه پذیری(بقره آیه 269 و آل عمران آیه 7 و یوسف آیه 111 و آیات دیگر) وفای به عهد و پیمان الهی و دوری و پرهیز از شکستن آن ( رعد آیه 19 و 20) و خوبی کردن در برابر بدی های دیگران و چشم پوشی و اغماض در حق دیگران ( همان آیه 19 تا 21) و پوزش و مغفرت خواهی از مهم ترین ویژگی های دیگر خردورزان از نگاه قرآن است.
بنابراین می تواند مدعی شد که خردمند واقعی در بینش و نگرش قرآن انسان کاملی است که جز پیامبری از همه خصوصیات ایشان برخوردار است. آنان اهل تقوا هستند ( بقره آیه 197 ) و دعاهای ایشان در حق دیگران از سوی خداوند مستجاب می شود و درحقیقت انسان های مستجاب الدعوه هستند.(آل عمران آیه 190 تا 195)
آنان رها یافته از ذلت و خواری و آتش دوزخ (همان ) و بهره مند از پاداش خاص خداوند ( همان ) و همراه با ابرار و نیکان در بهشت هستند(همان )
فرجام نیک ( رعد آیه 19 تا 24) و سلام فرشتگان ( همان ) و بهشت ( آل عمران ) و هنمراهی با خویشان درستکار خویش ( رعد همان ) از آثار چنین خردورزی است.
با این اوصاف می توان به یقین حکم کرد که خرد در مفهوم قرآنی معنای خاصی دارد و هر کسی را نمی توان خردورز دانست . کسی که معنا و مفهوم خردورزی را نادیده گرفتن تعبد دانسته است در حقیقت مفهوم خرد را درک نکرده است و کسی که به حکم خرد و عقلانیت بی حیایی را پیشه خویش ساخته است در حقیقت عقل را زیر پا نهاده و خود را از خیر عقل بی بهره کرده است؛ زیرا عقل جایی حاضر می شود که حیا و دین است و دین و حیا جایی می روند که عقل می رود . پس در جایی که عقل نیست بی حیایی و بی دینی است و هر کجا که عقل باشد دین و حیا حاضر هستند. از این رو کسانی که بی حیایی و بی دینی را پیشه خویش ساخته و مدعی عقل و خردورزی هستند در حقیقت فاقد خرد و عقل هستند و نمی توانند مدعی آن باشند.
در تحلیل و تبیین قرآنی خرد و تعبد در کنار هم هستند چنان که گفته شد هر جا که عقل رفت دین و حیا در پی او می روند و هر کجا که عقل رخت بر بست دین و حیا از میان می روند. بنابراین تعبد و تعقل در کنار هم می باشند و هر دو انسان را یاری می رسانند تا به هدایت و ایمان و کمال وسعادت دست یابد..